محل تبلیغات شما
 
 
بالاخره مولوي ايراني است يا نه؟
 
رومه وقایع اتفاقیه
 
شناسه خبر: ٦٢٠٦٧ | تاریخ مخابره: ۱۳۹۵/۱۲/۳ - ٠١:٠٠
 
صد اميدست اين زمان، بردار گام

بالاخره مولوي ايراني است يا نه؟

 

 به‌دلیل حمله‌ خانمان‌برانداز مغول، خاندان جلال‌الدين محمد بلخي از شهر خود- بلخ»- در خراسان بزرگ آن زمان به قونيه در غرب آسياي‌صغير و ساحل مديترانه کوچ کردند. همه، بيش و کم از ويراني‌هاي مغول آگاه هستيم و مي‌دانيم که در آن زمان، اراده لازم براي جلوگيري از اين حمله يا ايستادگي در برابر آن وجود نداشت. برخلاف وسعت و قدرت حکومت، خوارزمشاهيان، هيچگاه به‌طور منسجم در برابر مغول ايستادگي نکردند. جلال‌الدين خوارزمشاه نيز تک‌صدايي دلسوز بود که برخاست و در تنهايي خود، نابود شد. 
ما امروز بيش از دوره مغول، نبود اراده لازم در برابر اين حملات را مي‌بينيم. بي‌توجهي و سکوت مسئولان فرهنگي ما در مجامع بين‌المللي و فرصت‌طلبي همسايگانمان بر آتش اين غارت فرهنگي افزوده و ناگفته نماند که برخي مخالفت‌هاي داخلي نيز در غفلت مسئولان ما مؤثر بوده است. يکي ديگر از اساسي‌ترين مشکلاتِ عده اندک‌شماري از مسئولان که با توطئه غرب شکل گرفت، روند منزوي‌شدن ايران در مجامع بين‌الملل بود که با ابزار تحريم و تبليغات فراوان غرب عليه ايران، عرصه را براي اين تک‌صداها تنگ مي‌کرد. به‌راستي جلال‌الدين‌محمد بلخي را مي‌توان ايراني ناميد؟ ايران در مفهوم سرزمين، در دوره ساساني نابود شد. هويت ملي ايراني پس از انقراض ساسانيان حتي با وجود حکومت‌هاي محلي ايراني چون طاهريان، صفاريان و سامانيان و حتي با وجود زنده‌کننده هويت ايراني، يعني حکيم فردوسي نيز هرگز آن مفهوم ايران را به خود نگرفت. 
حکام محلي که بر گوشه‌هايي از ايران حکومت مي‌کردند، هر يک، سرزميني را براي خود مي‌دانستند اما مردم ايران، همچنان در زير سايه فرهنگ ايران باستان که ديگر با اسلام آميخته بود و در سايه زبان فارسي با يکديگر در ارتباط بودند. با روي‌کارآمدن ترک‌هاي مهاجر از آسياي ميانه به سرزمين ايران و حکومت‌هاي غزنوي، سلجوقي و خوارزمشاهي که تقريبا بر کل ايران فرهنگي حاکم شدند، مفهوم حکومت ايراني بيش‌ازپيش از ميان رفت. پس نمي‌توان براي مردم آن زمان که تمام ويژگي‌هاي فرهنگي ايراني را داشتند، مليت ايراني در قالب امروزي قائل شد اما به‌هرحال، مردم، اين حوزه فرهنگي را که از نواحي فرغانه در مرز چين تا آسياي ميانه يعني ترکيه و آناتولي گسترده بودند، به‌لحاظ فرهنگي و زباني بايد ايراني شمرد. هرچند در محدوده جغرافياي سياسي ايران امروز، زندگي نکرده باشند، پس مولانا نيز ايراني است. 
اکنون به بررسي نظر کشورهاي مدعي مليت و هويت مولوي مي‌پردازيم. ادعاي جمهوري‌اسلامي افغانستان درباره مولوي به‌دليل آن بوده که شهر بلخ، زادگاه مولوي در آن کشور قرار دارد و بخشي از عمر مولوي نيز در آن شهر سپري شده است. در پاسخ به اين ادعا بايد گفت که شهر بلخ، يکي از مهم‌ترين شهرهاي ايران فرهنگي بوده و در برخي از داستان‌هاي شاهنامه، پايتخت ايران است و ساکنان شهر چه در زمان مولوي و چه اکنون با فرهنگ ايراني آميخته‌اند. نکته ديگر آن است که پس از تجزيه ايران و تشکيل افغانستان، اين کشور به نام قوم پشتون يا همان افغان که آنها هم از اقوام اصالتا ايراني بودند، نام‌گذاري شد. حال آنکه مولوي از مردم فارس افغانستان بود که امروزه به اين مردم اصطلاحا تاجيک مي‌گويند. همين تاجيک بودن مولوي، زمينه‌اي براي ادعاي جمهوري تاجيکستان نسبت به مولوي را فراهم کرد. گذشته از ايراني‌بودن او به‌لحاظ جغرافياي فرهنگي ايران آن زمان، اين کشورهاي فارسي‌زبان مذکور به‌دليل نفوذ کمتر، چندان در ثبت مولوي به نام خود موفق نبوده‌اند. 
ترکيه که به‌واسطه زيستگاه و آرامگاه مولوي، ايشان را از آن خود مي‌داند به‌دليل همراهي با جهان غرب، سياست دلاري و نفوذي که به اين واسطه در جهان يافته است، توانست با برگزاري همايش‌هاي بين‌المللي، مولوي را در يونسکو به نام خود ثبت کند. نکته قابل‌توجه اينجاست که قونيه آن زمان، داراي فرهنگ ايراني بوده و به‌لحاظ فرهنگي، يک سرزمين ايراني است. هرچند در دوران مولوي، چندان هويت ملي به‌ويژه براي خود او اهميت نداشته است اما آنچه مولوي به جهان عرضه داشته، حاصل تمدن ايراني - اسلامي است. ترک‌هاي مهاجر حاکم بر آسياي صغير که پس از پيروزي آلب‌ارسلان سلجوقي در نبرد ملازگرد بر امپراتوري بيزانس به آن منطقه راه يافتند، خود در فرهنگ ايراني - اسلامي حل شده بودند. زماني که قومي تبلور فرهنگي نداشته باشد، نمي‌تواند به واسطه حاکم‌بودن و جغرافياي سياسي خود را مدعي شخصيتي جلوه دهد. ترکان آسياي صغير در آثار مولوي چندان تبلوري نداشته‌اند که اکنون بخواهند ادعايي کنند و ايران‌شناسان و فارسي‌آموختگان، همه بر اين مسئله گواهي مي‌دهند و مردم عامه دنيا هم که نه اهل تحقيق هستند و نه برايشان چندان مهم است که حالا اديسون کاشف برق 
بود يا گاليله! 
مسئله پاياني، ثبت مشترک است؛ چنان‌که مسئولان فرهنگي ما گفته‌اند، دولت ايران و ترکيه مثنوي‌معنوي مولوي را در يونسکو ثبت مشترک مي‌کنند. استدلال اين امر، آن است که قديمي‌ترين نسخه مثنوي در ترکيه وجود دارد و بناست که در هر کشوري که قديمي‌ترين نسخ ما آنجا باشد، ميراث ما با آن کشور به اشتراک ثبت شود. شگفتي آن خواهد بود که قديمي‌ترين نسخه شاهنامه تا به اکنون، نسخه فلورانس است! حالا اميدوارم براي شاهنامه فردوسي، شناسنامه ايتاليايي گرفته نشود و فراوان‌ است نسخه‌هاي خطي ما در هند!

چند چکیده مقاله از اکبر حیدریان

دری گونه ای است از زبان پارسی بزرگ

تاریخ ادبیات برزخیان (دیدار دهم)

ايراني ,مولوي ,فرهنگي ,  ,مردم ,پس ,بود که ,آن زمان، ,به نام ,ايراني است ,به اين

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Mohammadi41